- فرمودند۱: «اسامی را شب قدر امام زمان امضا فرمودند» و ما از زور حرص جاتون خالی کلی خندیدیم! مصاحبه خیالی با امام رو هم خوندیم و از شدت تلخی حالتی گریه مانند و بس خفن دست به ما داد! و فرمودیم خدایا شکرت۲. به قول آقای ابطحی برای بالا بردن هفت و پایین آوردن شیش راههای دیگهای هم موجود میباشد چرا با اعتقادات مذهبی ملت بازی میکنید؟!
- جناب رئیس در سال پاسخگویی در جلسهای رسمی شرکت نموده که خیلی خفن مفید بید. سه نکته از هزاران نکته قابل تامل این جلسه، اول: جناب رئیس شبیه دو نفر دیگه بودند و خودشان و ما نمیدانستیم! دوم: آقای رئیس از نامه حاج آقای بزرگ درباره یک مرتد با وجود اعلام تمام روزنامههای رسمی (حتی همشهری) و عدم تکذیب دفتر دستک ایشان بیاطلاع بودند و این نمود عصر اطلاعات است. سوم: دانشگاهیان صاحبان اندیشه نیستند و فقط حوزویها و طلاب چنیناند.
- قضیه پلمپ شدن ای.اس.پیها خیلی باحاله و دو نکته جالب در شرق طی سرمقاله و قسمت «ترازوی دیجیتال، وزنههای آهنی» بحث شده بود. یکی اینکه منظور از فیلترینگ مورد نظر آقایان دنبال کردن حرکات شما در نت هم هست یعنی سایتهایی که باز میکنید در حافظه سرور روی هیستوری باقی میماند و به آقایان امکان میدهد که یک لیست از کسانی که مثلا سایت گویا رفتن تهیه کنن و پخ! یا اینکه به کسایی که سایت گویاآ میرن جایزه نفیس اهدا کنن. آدم یاد این کتاب مهاجرانی میفته ... اسمش چی بود! همون که رو جلدش یه علامت سوال کشیده بود. دوم اینکه مسئول یکی از همین ای.اس.پیها میره برای اینکه بفهمه چه جرمی مرتکب شده بهش میگن «شما ای.سی.پی رو از پهنای باند گرفتی و اینکار جرمه» ... کی بود گفت شعبون بیمخ عامل اجرایی دستورات سرکوبگرانه بود و خودش نمیفهمید داره چیکار میکنه؟!
- بنده سهشنبهای که گذشت یه امتحان دادم که استاد مربوطه به علت تقلبهایی که سر امتحان شده بود و یه عقده ای رفته بود گزارش کرده بود اونو لغو کرد و انداخت امروز! ما اگه شانس داشتیم اسممونو میزاشتن شمسی!
- اگه کسی عضو این سایت مستهجن ارکوت هست منم عضو کنه بینیم چه خبره!
پ.ن.
۱- البته آقای کوچک زاده نماینده محترم این مطلب رو تکذیب کردند ولی خود گوینده فقط پسرش را فرستاد تا گفتههایش رو تصحیح کنه!
۲- کسایی که لطیفه مزبور رو نشنیدن گوششونو بیارن جلو خصوصی عرض میشه ولی خدایی دقت کردین این مدت جکهایی که دهن به دهن میگرده چقدر به سمت سخره اعتقادات مذهبی پیش رفته؟
- گاهی چنان میآیی و مینشینی روبهروی آدم که هیچ دیگر نمیشود دید و من دلم میخواهد شرم نگاهت را کنار بگذارم و چنان در آغوشت بگیرم که فریاد بزنی!
- میگن اسبت رفیق روز جنگه
موُ میگُم یار از او بهتر تفنگه
سُوار بی تفنگ قدرت نِداره
سُوار وقتی تفنگ داره سُواره
تفنگ دسته نقرهام رو فروختُم
برای وی قبای ترمه دوختُم
فرستادُم برایم پس فرستاد
تفنگ دسته نقرهام ... داد بیداد
*فایض دشتستانی
- دوازده + چهار + دو + پنج میکنه به عبارتی بیستوسه سال آزگار باید درس بخونی آخه؟ ما که هفده سالشو تموم کردیم نمیخوای دست از سرمون برداری؟ بابا تورو خدا بسه! خسته شدم ... اصلا من نمیخوام درس بخونم باید کی رو ببینم؟ میخوام انصراف بدم ...
وقتی کتابایی رو مجبوری بخونی که میدونی مطالبشون در آینده به هیچ دردت نمیخوره، نه خودت نه دیگران ... خوب اینجوری میشی! میگن "چی فک میکردیم چی شد!"
سری دوم کنکور آسونتر از اولی بود، میدونستم قبول میشم و شدم اما بدبختیها از همون لحظه که پامو گذاشتم تو دپارتمان مربوطه شروع شد! هیچ چیز اینجا شبیه آدم نیست! فکر میکنن MIT ساختن و هر چی میگی بابا همین چند هفته پیش بود که اعلام شد هیچیک از دانشگاههای ایران بین پانصد دانشگاه برتر دنیا نیست! ... نوبرشو آوردن ...
همش تقصیر این پدر، مادراست «نه اصلا! باید درس بخونی، بعدا پشیمون میشی، مث ما»
حالا ما هی میگیم نره اینا میگن بدوش ...
- صدای ریزش ایمان به اندازه تزلزل خشتهای بم اندوهناک است. چند وقت است ماشینت را برای گلهای کنار اتوبان نگه نداشتهای و تنها عطری زدهای که از شیشههای دربسته انتخاب شده بود؟
- دلم صدا میزند تو را
در کوچه باغهای فراموشی
دوباره گم شدهای
مثل سالهای کودکی
همیشه از چشم گذاشتن میترسیدم!
و آن روز نوبت من بود
چشمهایم را بستم
یک، دو، سه ... و باز کردم
تو گم شده بودی
و من پی تو میدویدم
هنوز من بی تو ...
وقتی پیدایت کنم
دیگر چشمهایم را نخواهم بست
*نیکو فیروز بخت