هتل...

 

- امروز دکتر ریکام آیمک رو برام پر کرد و چقدر بااحساس و قشنگ نوشت! کف کرده بودم هر چند خیلی سعی کردم نشون ندم! دکتر از همون روز اول که تو کلاس سنسور دیدم به دلم نشست و اینقدر دوستش داشتم که حتی نمیخواستم دانشجوش بشم چون فکز میکردم نمیتونم انتظاراتشو برآورده کنم... اینطوری هم شد و پروژه من بعد از ۹ ماه کار کردن به شکست رسید و سه ماه تقریبا من کاملا آف بودم بعد هم اون دو تا امتحان جی.آر.ای و تافل که یه ماه و نیم طول کشید و بعد از اون... الان باز شدیم مثل اول! دکتر بعذ از ناراحتی از کار قبلی که همشو نتیجه آف شدن من میدونه الان دوباره شده دکتر دوست داشتنی من... چتذ روز پیش با یکی از بچه‌ها بخث این بود که هیشکدوم از ما دلمون نمیاد حتی یه لحظه دکتر رو ناراحت کنیم و این واقعا درسته! چند نفر مثل این بشر بیشتر تو ایران بودم این مملکت به یه جایی میرسید. باور کن!

- دیگه اینقدر یارو چرت و پرت گفته که من حوصله‌ام سر میره بنویسم! خودتون برید یه روزنامه بردارید سخنرانیهاشو بخونید!... اما یه تیکه جالب کروبی تو حرفاش گفته بود که شنیده درباره حرفای دوتا از دولتمردهای! این دوره... یکیشون گفته چون امام زمان تا دو سال دیگه حتما ظهور میکنه باید تو شهرای مختلف هتل بسازیم!!! یکی جوابشو داده که نه بابا اون زمان در خونه مردم روی همه بازه و دیگه هتل لازم نیست!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد