چت


- این صفحه را از لینکش در وبلاگ زن آبی دیدم و خواندم. شاید گلایه‌های یک زن باشد از هووی کامپیوتری و هووی دنیای مجازی و ترس تقسیم دوست داشته شدن. میگوید حالت اروتیک چت بالاست و این ترس عادی شدن خودش و از دست دادن جذبه را نشان میدهد. بیایید اول ببینیم چت کردن چه نوع پدیده‌ای است؟ به نظر من چت مثل اسمش همان گفتگوی ساده‌ایست که میتواند بین دو نفر انجام شود و چت رومها مثل پارک هستند که میروی مینشینی کنار یک نفر دیگر و با هم گپ میزنید. یکی از معدود فرقهای این دو ندیدن طرف مقابل است و شاید آزادی بیشتری که در حرف زدن و اندیشیدن بدون نگاه به حرکات و چشم و تن صدای طرف دارید. لازم نیست درباره مزیتهای گفتگو صحبت کنیم. همه میدانیم که صحبت با انسانهای مختلف ما را با عقاید و افکار دیگر و نو آشنا میسازد و میتواند راههای تازه نشانمان دهد یا در رفتن راه ثابت‌قدم‌ترمان کند.
درباره چه چت کنیم؟ مشخص است که این گپ زدن بسته به علایق طرفین می‌تواند موضوعات متفاوتی داشته باشد و به هیچ‌کس هم مربوط نیست شاید دو نفر بخواهند درباره شکل ماه در شب تولد یک شاپرک روی شاخه آلبالوی کنار پنجره اتاق خواب یک قناری سفید صحبت کنند! من خودم هم چت علمی دیده‌ام، هم چت اجتماعی و درباره میزگردهای پالتاک هم که گاه گاه به دعوت گروه خاصی تشکیل میشود شنیده‌ام. چت مثل همان گفتگویی که گفتم میتواند قربان صدقه رفتن هم باشد! بین دو عاشق دلداده هم باشد و تلاش برای مخ زدن و حتی بحثی اروتیک ولی برخلاف آن پارک محیط نت آنقدر وسیع است که در ازای ندیدن طرفتان (این مشکل هم با یک خط خوب و وب‌کم حل میشود) می‌توانید سلیقه‌ها و افکار گوناگونی بیابید و فاصله‌ها را بردارید و زمان را هم. مثلا شاید پدر و مادر دوست دخترتان نخواهند شما دخترشان را ساعت دو نصف شب ببرید پارک و مخش را تلیت کنید اما خوب روشنفکری هم اجازه نمیدهد که جلوی استفاده علمی از اینترنت را بگیرند! اما تا کجا؟ یعنی برای گفتگو به این روش مدرن هیچ مرزی نباید باشد؟ یا محدودیتی؟ نه خارجی بلکه درونی! اصلا محدودیت خارجی فقط زمانی معنا پیدا میکند که شما باعث آزار دیگری شوید و نه غیر از آن. خوب چتهای علمی و اجتماعی و کاری خود به خود به دانش و شعور و مسئولیت طرفین محدود میشوند اما حجم بسیاری از گپهای اینترنتی دست کم در ایران آشنایی و حرفهای صد من یه غازی است که همه یکبار هم که شده اگر خودمان انجام نداده باشیم دیده‌ایم. فرض کنید شما بیدار میشوید یا به خانه میرسید و کلی سبزی و سیب‌زمینی و پیاز و ماهی و نون سنگک دستتان است و میبینید خانمتان نشسته و چت میکند. جورابهایتان را در‌می‌آورید و میروید مینشینید کنارش که حالی بپرسید و ببینید چه میکند! دو اتفاق را فرض کنید: اول اینکه پیش از رسیدن شما صفحه بسته میشود! یا شما از این مردهای حسود و شکاک ایرانی هستید و پدر طرف را در می‌آورید که اگه نگی کی بود میفرستمت خونه بابات یا اینکه همون حسود و شکاک هستید ولی اینقدر دوستش دارید که میشوید فروتن فیلم قرمز! یا اینکه روشنفکر هستید و میدانید که زنتان میتواند آشناییهای خصوصی داشته باشد و به او اعتماد کامل هم دارید و میدانید که دلیل موجهی برای نگفتن به شما وجود دارد که در این صورت فکر میکنم یا هنوز زاده نشده‌اید یا اینکه باید در کتاب باشید! حالت دوم اینکه خانمتان بگوید این کامبیز است دوست من! میخوای باش آشنا بشی؟ و قاعدتا اگر از دسته روشنفکرها نباشید کف میکنید و یا خودتان همانجا هر‌چه فحش آب نکشیده است به خانم و دوست چتی‌اشان میدهید و استفاده از کامپیوتر را ممنوع میکنید یا اینکه از خانمتان میخواهید یک قرار ملاقات با طرف بگذارد و به دوستان میسپارید که مقداری چت فیزیکی با او انجام دهند و به قولی حالیش کنن! اگر هم طرف همکار خانمتان باشد ممکن است از این جمله‌‌های کلیشه‌آی فیلمهای ایرانی بگویید که تو اصلا به فکر من و بچه‌ها نیستی و ... و اگر از روشنفکرها باشید میفهمید که خوب دوست است دیگر، چه عیبی دارد بابا! و هزار جور برخورد خوب و بد دیگر با این موضوع وجود دارد که وابستگی مستقیمی با موضوع گفتگو خواهد داشت. دوستیهایی که از این طریق شکل میگیرد هم بد نیست چون به هر حال از دوستیهای خیابانی بهتر است آنهم به این علت که آشنایی اینترنتی جنبه‌هایی از شخصیت طرف را نشان میدهد که گفتگوی عادی نمیتواند یا اینکه در آشنایی خیابانی فرصتی برایش نیست.
پدیده چت‌زدگی یعنی همان اعتیاد! به اینکه ساعت ۱۱ صبح از خواب پاشی و بشینی چت کنی تا بوق سگ و همینطور در تمام طول هفته و ماه و سال ادامه بدی و هر صبح قبل از خواب تعداد آی.دی‌های جنس مخالف را که اضافه کردی بشماری. یا اینکه از تمام کامپیوتر تنها همین چت کردن را آنهم به گونه کاملا حرفه‌ای بلد باشی و اگر کسی ازت پرسید مهندس این ماشین حساب کامپیوترتو بیار چار تا عدد جمع بزن، گیچ بزنی! یا اینکه صبح ساعت هفت کلاس داشته باشی و تا ساعت چار دل و قلوه تقسیم کنی یا اینکه ساعت هشت کارتتو که زدی، آن بشی و گاهی هم اضافه کاری واستی از اونور!
پدیده چت‌آزاری هم داریم و اونهم اینه که مثلا خودتو جای دختر جا بزنی و طرف رو تو کف غوطه‌ور کنی یا اینکه بری وسط یک روم و بزنی زیر آواز و هر چی هم کیکت میکنن با اون یکی آی.دیت وارد شی!
با این حساب چت کردن بد نیست مگر اینکه از گفتگویی که میکنید نیت بدی داشته باشید که خوب این دیگر ربطی به چت ندارد و پشت تلفن و محل کار و خیابان هم میتواند باشد. نگاه نادرست هم به چت و چت کننده  نکنید بخصوص اگر طرف کسی باشد که دوستش دارید به طرف مقابل او هم نگاه چپ نکنید. اگر چت میکنید و کسی مانند همسرتان پرسید رک و راست حقیقت را بگویید و بنابراین جوری چت نکنید که از گفتن حقیقت بترسید یا خجالت بکشید. اصولا هیچوقت در زندگی کاری نکنید که نتوانید حقیقت را بگویید یعنی در زندگی فقط یک کار نکنید: دروغ نگویید. در هیچ جای زندگی.

پا نوشت:
* استفاده از کلمه روشنفکر صرفا برای نشان دادن نوع متفاوتی از انسانها بود وگرنه روشنفکری چیزی نیست که این صفات لازمه آن باشد یا برعکس!


- اینهمه ثانیه انتظار سنگین آمدنت. اینهمه نفس خواهش بی‌صدای آمدنت. تحمل چسبندگی هر لحظه به بودن و ماندن. تنها فکر اینکه می‌آیی و می‌مانی ... آمدی، رفتی آنقدر آرام که سراسر آسمان فریاد را سکوتت شکست. به همین راحتی و میان همه ریز ریزهای پرپر زدن، آبیِ بازِ تو بازماند.

قانون


- این یادداشت سینا مطلبی گویای محیط باز فرهنگیی است که بر زمین و آسمان این شهر خیمه زده. نشاندهنده آزادی در عرصه اندیشه که اولین حرف بود هشت سال پیش از این! چند روز پیش شروع کردم به خواندن کتاب ۲۳ سال از علی دشتی. هنوز زود است که نظرم را درباره‌اش بگویم اما در مقدمه‌ی آن به قلم بهرام چوبینه یک نگاه کوتاه به تاریخ ایران است. جالب اینجاست که همیشه این رفتار دیکتاتوری مقدمه منفور شدن حکومتها نزد ایرانیان بوده. این هم یه نامه باحال واسه خاتمی! و آخرین خبر گویا.

- ماجرای اعدام آن دختر نوجوان در نکا بحثهایی برانگیخت و چون همیشه هیچ فریادی به جایی نرسید و ماجرا آرام آرام فراموش شد. الان که داشتم لینکها را نگاه میکردم این نامه را دیدم. تنها برای اینکه باز یادی کرده باشم نه تنها از او بلکه از همه قربانیان غرض‌ورزی و جهالت.

- این خبر شرق را من ندیده بودم قبلا. نوحه خوانی در مجلس شورای ملی! زهی مملکت و نماینده و مردمی که چنین نماینده‌ای دارند. دیگر شورش را درآوردند. هر کدامشان میرود آن بالا نصف حرفهایش مدح حاج آقای بزرگ است و بت کردن او و بعد هم زر زدنهای صد تا یه غاز که این آخرین نمونه (کلینیک مد) دیگر خداست! این نوشته حاج ابراهیم را هم بخوانید.

- خوب یکی نیست بگوید آقا جان اگه نه ستمگری نه مستبد چرا زورت میگیره کسی پشت شیشه ماشینش بنویسه « دوران ستمگران مستبد به پایان رسیده است » ؟!

- هزار زبان... هزار خط....
  اما هیچ کس نیست که معنا کند دیگری را...این همه آینه اما تهی؟!
  در گوشه ای مشرف بر اخرین پرتگاه جهان ..تسلیم دیو بخت! اما من خودم دیدم...دیو سپید بود! و حضور همیشگیه میوه کرم زده قانون....
  بیا برای سقوط در شیب ترین نقطه زمین ...از چه بترسیم؟؟؟

* توی کامنتهای یادداشت یک وبلاگ بود که الان اصلن یادم نمیاد!

امتیاز میدهیم


- اگر فیلم رقصنده در تاریکی را ندیده‌اید از همین امروز بگردید پیدایش کنید و ببینید! فیلمی است درباره زنی که یک پسر دارد و مشکل موروثیه دید کم و میخواهد با پس‌اندازی که به زحمت جمع کرده چشمهای پسرش را به قیمت جان خودش جراحی کند! همه زیبایهای فیلم را باید ببینید.

- یادتان می‌اید قرار داد ترکمانچای و گلستان و دیگری و دیگری را که آن قوم نفهم قاجار و امثال آنها بر سر ملت ما آوردند و در کتابهای تاریخ می‌خواندیم؟ شما را نمیدانم اما هرگاه قرار بود برای امتحانی اینها را مرور کنم حرصم میگرفت از اینهمه ترس و خودبینی و حماقت. و حالا باز هم همان قراردادها امضا میشود و ادامه دارد اما پشت پرده! و اگر حکومت روزی برگشت اینها را هم در کتابهای تاریخ مینویسند تا بچه‌های ما بخوانند و حرص بخورند! این را ببینید! امتیاز میدهیم! رشوه میدهیم! جیب خودمان که نیست! مال ملت است آنها هم آدم نیستند که! ...

- دکتر عباسی رو میشناسید؟ آدمی بسیار ... این مطلب و ادامه‌هایش را از نبوی بخوانید. اینجا نوشته «به نظر من واجبه که آدم با نظرات عباسی و امثال اون آشنا باشه.هیچ وقت حرف های این استاد عزیز روموقع حمله ی آمریکا به عراق یادم نمی ره. چرت و پرتی می گفت ها!! مثلاً می گفت که آمریکا ظرف مدت یک هفته تو عراق شکست می خوره و محاله به بغداد برسه. می گفت الان تو عراق مرداب های فصلی بوجود اومده و امکان حرکت رو از نیرو های آموزش ندیده ی آمریکایی می گیره!
اولاً که همون جوری که همه مون دیدیم عراق ظرف کمتر از 1 هفته اشغال شد، دوماً مرداب های فصلی عراق فقط تو فصل تابستان بوجود میان، اگر هم یادتون باشه آمریکا آخر اسفند و اول فروردین به عراق حمله کرد! سوماً ارتش آمریکا آموزش ندیده است؟!! آخه ناسلامتی شما استراتژیست هستین برادر عباسی نه من!»

- این تصویر را امروز برایم فرستادند. گاهی فکر میکنم اینهمه از تاریخ علم بشر میگذرد. اینهمه این خارجیها! از ما تمیزتر و جلوتر هستند با آن توالتهای بی‌ناموسیشان که حتی ایستاده کارشان را میکنند و علم پزشکی با اینهمه پیشرفتش هنوز نگفته این روش بد است و آقایان هنوز پافشاری دارند که شاید ندانیم! و اینکه آنها نجس‌اند! آقا اگر میدانید عمل کنید نمیدانید بگویید نمیدانیم اینطوری میگویند حالا هرکس هرجوری میخواهد برود در این راه! نجس یعنی چه؟ کی میخواهید فکر کنید! خدایی من هر جا توالت فرنگی موجود باشه ازش استفاده میکنم و از فایده‌ّهاشم یکی اینه که کلی مسئله ریاضی رو میتونید با خیال راحت حل کنید!

- شیوا از کسایی که گاهی چیزای قشنگی مینویسه اما تنفرش نسبت به برخی مسایل باعث شده چشمهاشو فقط به جنبه‌های منفی خیره کنه. گاهی اونقدر هیجان زده و جوگیر میشه که فراموش میکنه اگه اون دوس داره تو فکر کردنش راحت و آزاد باشه بقیه هم بدشون نمیاد!

- عشق آن نیست که بتوان بر غمخوارش برد!
  یا توان طبل زنان بر سر بازارش برد
  عشق میخواهم از آن سان که رهایی باشد
  هم از آن عشق که منصور سر دارش برد
  عاشقی باش که گویند به دریا زد و رفت
  نه که گویند خسی بود که جوبارش برد
  عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
  تا به عمری نتوان دست بر آثارش برد

* حسین منزوی