هوم! مدتها بود سر نزده بودم اینجا. گرفتاریهای زندگی پشت سر هم زیاد میشن، غفلت کنی خودت رو از خودت میگیرن... بگذریم اما...
این مطلب توی روز را بخوانید. چیزی ندارم برای گفتن. راستش من هیچوقت نشنیده بودم کسی از چگوارا اینجوری حرف بزنه، جالب بود. نمیدونم چقدر راست اما خوشم اومد از فهمیدن جنبه دیگه و صورت دیگه و نظر دیگه... فرصت کردم باید بیشتر بخونم...
شاهکار تازه پلیس تهران هم باز درد همیشگی رو تاره کرد و مطلب قشنگ رادیو زمانه همه حرفهایی بود که من میخواستم بزنم! فقط میماند حیرت من وقتی رسانههای ایران از خشونت پلیس آمریکا گلهها میکنند و تصاویری نشان میدهند که دل سنگ هم کباب میشود. فرصت کردید نظر خوانندههای مطلب رو هم بخونید.
این عکس رو که دیدم و مطلبی رو که مسیح نوشته بود خوندم باز دهنم باز موند! آخرش من یا یه کاری دست خودم میدم یا این ...های بی...