- این چند وقت نمیدانم بلاگاسکای چه بلایی سرش آمده بود که باز نمیشد اصلا! نه میتوانستم بنویسم نه میتوانستم وبلاگهای آشنا را بخوانم. البته همهاش هم تقصیر بلاگاسکای نیست. صبحها که آزمایشگاه میروم تا شب مشغولم و بعد آن اصلا نایی نیست که بنشینم و پشت این صفحه شیشهای بخوانم. خوبی این آزمایشگاه این است که باز فرصت کردهام کتاب بخوانم. کتابهایی که مدت زیادی است در انتظار فرصتی برای ورق زدنشان هستم.
- استیضاح وزیر راه پایانی داشت که از همان روزهای اول مشخص بود. حرفها و حدیثها هم زیاد بوده است اما تیتر یکی از این روزنامههای افراطی جناح راست - یا لثارات الحسین - که هر وقت پولتان زیادی کرد به دو دلیل بخوانید. نخست که به هر حال مطمئن میشوید هنوز آنقدر آدم احمق در این مملکت گل و بلبل هست که ما به هیچ جا نرسیم. دوم اینکه گاهی از گلآقا هم خندهدارتر میشود تحلیلها و نوشتههایش! دیروز نوشته بود:«سهم حزب مشارکت از قرارداد ترک سل». جالب است این ادعا و اینکه اگر هم حزب مشارکت پیگیری کند پروندهاش نوبت میگیرد برای سال دوهزار و هشتاد قمری آنجا هم تازه روزنامه را تبرئه میکنند چون به هر حال به نظام که چیزی نگفته به مخالفان گفته که خوب کاری هم کرده خدا اجرش هم بدهد!
- جشن خانه سینما و دستگیری چند نفر در این ازتباط هم مدتی پیش اتفاق افتاد ولی با این حال جالب بود که رئیس انجمنی را بگیرند که چرا آن خانم که آمده بود و نیروی انتظامی هم دم در بود آستینش بالا بود! خیلی دلم میخواهد مکانیزم اندیشیدن یا نیاندیشیدن را در این آدمها بفهمم اما هر کار میکنم نمیشود. آن موقع سایتها چیزهای زیادی نوشتند در اینباره و نبوی هم طنز قشنگی نوشته بود.
- این قضیه منوریل را به نظر من باید به عنوان خندهدارترین اقدام شهرداری تهران در کتاب رکوردها ثبت کرد. ژاپن با آنهمه قطار شهری و مترو و نظم و تکنولوژی، با صرف میلیونها ین اینکار را انجام میدهد که همه دلیلش هم راحتی مردم نیست. آنوقت اینها که هنوز نمیتوانند یک پل روی دریاچه ارومیه بزنند یا تونل کندوان را عریض کنند یا یک دانشکده پزشکی در شیراز بسازند که مثل برج پیزا کج نشود و نشست نکند، میخواهند به مردم با اینکار خدمت کنند و کسانی را هم که مخالف این طرح هستند به اغراض سیاسی متهم مینمایند! کسی نیست بگوید بالام جان تو همین اتوبوسهایت را به نظم کن و چند خط مترو دیگر گر توانی بساز منوریل پیشکش. آخ آدم حرصش میگیرد از حماقت بعضیها...
- برای اولین بار در طی این هفده هجده سال درس خواندن یک استاد زن دارم. بنده خدا ربع ساعت از کلاسش به را به روشن کردن لپتاپ و آماده شدن برای حرف زدن میگذراند و هیچ هم نمیگوید! البته تقصیر خودش نیست زیاد اما داشتم به این فکر میکردم که چرا در طول تاریخ کنار اینهمه مردان نامآور که به علم و دانش بشر یا هنر خدمت کردند تک و توک نامی از زنها هم برده میشود؟ چرا در این دانشکده هیچ استاد زنی را استاد حساب نمیکنند و نه هیچج دانشکده دیگری!؟ حرفهایی هست که این قضیه را توجیه میکند اما هیچیک چندان محکم نیستند.
- دیروز یک صفحه از همشهری را دیدم درباره حکم اعدام زنی که شوهرش دومش را کشته بود و گفته بود میخواسته به دخترم تجاوز کند و بعد سر او شرط ببندد! به نظر من خیلی هم کار درستی کرده که او را کشته اصلا باید او را تشویق هم کرد که دنیا را از پلیدی وجود چنین کسی نجات داده اما متاسفانه قوانین بیمغز این آدمهای بیشعور باعث مرگ این زن خواهند شد.
- فیلم شهر زیبا را دیدم. نسبتا بد نبود و جالبترین قسمتش آن حرف فرامرز قریبیان بود که گفت دخترم را کشتهاند باید برای قصاص قاتلش پول هم بدهم؟ فیلم «افسانه ۱۹۰۰» را اگر توانستید ببینید. فیلم پر از آهنگهای قشنگ و حرفهای تازه است. درباره نوازندهای که در کشتی به دنیا آمد و هیچگاه پر بر خشکی نگذاشت.
- این قضیه پرونده سازی توسط روزنامه کیهان، واکنش حسین درخشان و ابطحی و دیگران به اینکار با واکنش قوه قضائیه و نماینده مدعیالعموم درباره تهمت و حتک حرمت افراد خودی را پیگیری کنید. من نمیدانم چند برهان برای کثافتکاری اینها در این مملکت باید آورد؟
- ...
باز آن ساعات پی در پی نشستن، وز پس شیشه
اشکریزان خدا را دیدن و دیدن
گوش دادن، غرق اندیشه
از مدام ناودانها ضجه شب را
...
به نظر من هم خیزید و خز آرید بهترین وصف پاییزه!
سلام..خوبی..بابا پرشین بلاگ به این خوبی نانازی..ای بابا
پی در پی نشستن، وز پس شیشه
اشکریزان خدا را دیدن و دیدن ... چقدر دورم.
کوشی پس تو؟
فکر میکردم اگه سر به ما نمیزنی، اقلا اینجا رو آپدیت میکنی