که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند...


- چند روز پیش استادم درباره مصائب آوردن یک دستگاه های‌تک به ایران میگفت. میگفت که هر چند با هزار امید و آرزو و بدبختی دستگاه را از یک کمپانی ورشکسته به یک چهارم قیمت اصلی خریدیم که تمام پول رو هم یکی دیگر از نهادهای دواتی و نه دانشگاه! داده بود و تا مرز ایران آوردیم گمرک ایران گیر داده بود که نمیشود این دستگاه رد شود! یکی نیست بگوید عوضیها خودتان هم خودتان را تحریم کرده‌اید؟ فرضا که با این دستگاه اصلا بشود بمب ساخت... توی دانشگاه تهران هم میشود بر علیه نظام شما توطئه کرد و دست در دست استکبار جهانی گذاشت؟ بعد هم جالب است که با دادن یک ده دلاری به مامور گمرک دستگاه ایمپلنتر به عنوان آنالایزر گاز چغندر قند وارد ایران میشود!

- تاتر ایران زمین را هم که جریانش را دارید. خدایی اسلام داشت بر باد میرفت چون یه خانم خارجی رقصیده بود -اگر واقعا چنین باشد- نه اینکه بخاطر کثافت کاریهای آخوندها نه به خاطر جریان بلند کردن یه دختر توسط محافظ یک نماینده! نه بخاطر اینکه میلیاردها دلار پول ما را میبرند توی بانکهای سویس! نه به خاطر اینکه سازمان تحقیقات مخابرات یک میلیارد تومان پول توسعه را صرف ساختن پارکینگ با نمای سنگ و نازک کاری و ساختمان بی‌مصرف میکند! نه بخاطر خراب کردن یکی از دیوارهای یک بنای تاریخی توسط بسیج خواهران! نه به خاطر استفاده چند میلیون دلاری بسیج از صندوق مرحوم ذخیره ارزی!... به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را...

- دو روز پیش با یکی از بچه‌ها سر این بحث شد که آقا این کلمه ساختن واسه زبان فارسی مهم است یا نه! او میگفت چرا ما وقتی میتونیم بگیم تلفن همراه میگیم موبایل؟ منم گفتم چون وقتی من میخوام یه متن علمی رو به زبان شیرین پارسی بخونم نمیتونم! آقا علم رو تولید که نمیکنید میپرید وسط توضیح بقیه با ترجمه‌های خنده‌دار ادعا هم میکنید؟ نوع خاصی از کریستالها هست که Packed نامیده میشن اینو برداشتن ترجمه کردن پکیده... که حالا این کلمه در یکی از دهاتهای اصفهان استفاده میشه! خوب هر آدم عاقلی میفهمه که شما اصلا معنی این رو نمیدونستین ورداشتین تحت اللفظی ترجمه کردین بعد گشتین تا یه جوری گندتون رو توجیه کنین! آخ ما ایرانیها تو این کار واردیم... یا کلمه کاتوره‌ای یادتونه؟ به حرکت گازها تو علوم راهنمایی میگفتیم؟ شنیدم که جایی در شمال ایران به آدم مزخرف میگن آدم کاتوره! این دیگه آخر ترجمه بود.

- رسمش نبود شاعر که شدی
  چشمهایم را گم کنی
  و دو هلال گیسوانم را
  به ماه ببخشی
  تا هر چه بادا باد
  تا بادهای دور... بادبادکهای نخی
  رسمش نبود شاعر که شدی...
نظرات 2 + ارسال نظر
لاله چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:52 ق.ظ

مگر از خاطر بردی ؟! بخاطر ماه بود که شاعر عاشق شدم !!!

[ بدون نام ] چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 10:53 ق.ظ

شاعره ی عاشق شدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد