- لغزیدن در سایه تو به مدد شب دنبال کردن گام هایت، سایه ات در پای پنجره این سایه کنار پنجره تو هستی کس دیگری نیست، توهستی بارنکن این پنجره را که پشت پرده هایش تکان می خوری
چشم ها را ببند می خواهم آنها را با لبانم ببندم اما پنجره باز می شود وباد، بادی که تو رو پارچه را می تاراند، احاطه می کند گریزم را از پوشش اش پنجره باز می شود: تو نیستی می دانستم
ما گریه کردیم، ضجه زدیم، مردیم و زنده شدیم، بازم یادمون اومد که گریه کنیم و ضجه بزنیم و بمیریم و اگر زنده شدیم بدونیم که برنامه اینه: گریه و ضجه و مرگ و بازم زندگی... چقدر پر درده!!
سلام .....این سایه ها بد چیزی هستن...
ما گریه کردیم، ضجه زدیم، مردیم و زنده شدیم، بازم یادمون اومد که گریه کنیم و ضجه بزنیم و بمیریم و اگر زنده شدیم بدونیم که برنامه اینه: گریه و ضجه و مرگ و بازم زندگی...
چقدر پر درده!!
بی خیال سلام و خداحافظی... چرا نیستی ...