-
دانشجو
چهارشنبه 4 آذرماه سال 1383 08:13
- مثلا قرار است دانشجوها جزو اقشار فرهنگی و فرهیخته این مملکت باشن اما از خودمان بدتر خودمانیم. دو روز پیش در مراسم اهدای جوایز مسابقات جام رمضان در سالن کوی دانشگاه قرار بود قسمتی از برنامه موسیقی سنتی از گروه تنبور شمس باشه که امدند و زدند و رفتند و ای ول هم داشت. اما همان اولش که سرپرست گروه از کمبود امکانات شکایت...
-
اولین بارِ تو...
یکشنبه 1 آذرماه سال 1383 02:46
- این آزمایشهای لعنتی مگه جواب میدن! بابا به من چه که اینا میخوان یه کاری کنن که تا حالا تو دنیا نشده! خوب شاید نمیشه که تا حالا نکردن دیگه چرا منو مجبور میکنید برم دنبالش؟! - این عشرت شایق یکی از باحالترین نمایندههای این دوره مجلسه. ایشون طی نطق دیروزشون فرمودن زن بدون خانواده ارزش نداره! قبلا هم فرموده بودن که...
-
Another night without you here and I'll go crazy
جمعه 15 آبانماه سال 1383 12:04
- این صفحه رو ببینید! کار قشنگی کردن واسه موندن در تاریخ. اگه واسه هر چرت و پرتی که اینا میگفتن کسایی دست به دست هم بدن و از این کارا بکنن دیگه یاد میگیرن که زر زیادی نزنن! - چند وقت پیش یکی از ماشینای فرمول یک رو تو انگلیس آورده بودن تو خیابون مردم حالشو ببرن! فکر کنید چقدر آسفالت خیابونشون صاف و صوفه که اینکارو با...
-
یادی...
چهارشنبه 6 آبانماه سال 1383 20:44
- این روزها همهاش کار و است و حالا حالا هم قرار است ادامه پیدا کند. حتی دیگر نمیتوانم روزی یکی دو ساعت به خواندن وبلاگهای دوستانم اختصاص دهم. خدا کند این تلاش نتیجهای داشته باشد که دست کم بعدها به روزهای از دست رفته و کارهای نکرده حسرت نخورم. - صفحه مجلس روزنامه شرق (که به شدت نگران دوام چاپش باید باشیم) صفحه طنز...
-
تا کی به تماشای ...
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1383 10:49
- این چند وقت نمیدانم بلاگاسکای چه بلایی سرش آمده بود که باز نمیشد اصلا! نه میتوانستم بنویسم نه میتوانستم وبلاگهای آشنا را بخوانم. البته همهاش هم تقصیر بلاگاسکای نیست. صبحها که آزمایشگاه میروم تا شب مشغولم و بعد آن اصلا نایی نیست که بنشینم و پشت این صفحه شیشهای بخوانم. خوبی این آزمایشگاه این است که باز فرصت...
-
چت
یکشنبه 29 شهریورماه سال 1383 14:41
- این صفحه را از لینکش در وبلاگ زن آبی دیدم و خواندم. شاید گلایههای یک زن باشد از هووی کامپیوتری و هووی دنیای مجازی و ترس تقسیم دوست داشته شدن. میگوید حالت اروتیک چت بالاست و این ترس عادی شدن خودش و از دست دادن جذبه را نشان میدهد. بیایید اول ببینیم چت کردن چه نوع پدیدهای است؟ به نظر من چت مثل اسمش همان گفتگوی...
-
قانون
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1383 12:30
- این یادداشت سینا مطلبی گویای محیط باز فرهنگیی است که بر زمین و آسمان این شهر خیمه زده. نشاندهنده آزادی در عرصه اندیشه که اولین حرف بود هشت سال پیش از این! چند روز پیش شروع کردم به خواندن کتاب ۲۳ سال از علی دشتی. هنوز زود است که نظرم را دربارهاش بگویم اما در مقدمهی آن به قلم بهرام چوبینه یک نگاه کوتاه به تاریخ...
-
امتیاز میدهیم
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1383 18:15
- اگر فیلم رقصنده در تاریکی را ندیدهاید از همین امروز بگردید پیدایش کنید و ببینید! فیلمی است درباره زنی که یک پسر دارد و مشکل موروثیه دید کم و میخواهد با پساندازی که به زحمت جمع کرده چشمهای پسرش را به قیمت جان خودش جراحی کند! همه زیبایهای فیلم را باید ببینید. - یادتان میاید قرار داد ترکمانچای و گلستان و دیگری و...
-
نقل قولها
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1383 12:37
- این یادداشت شادی صدر مال چند وقت پیش است ولی جالب بود و چون از سایتهای فیلتر شده برش داشتم همهاش را اینجا کپی کردم! آفتاب نشینی آسیب شناسی فعالان سیاسی و اجتماعی مسائل زنان از منظر دانش و پشتوانه تئوریک زنان نواندیش و فمینیستهای سکولار باید خود را برای یک دوران طولانی آفتاب نشینی آماده کنند... به نظر می رسد تحولات...
-
شیراز
چهارشنبه 4 شهریورماه سال 1383 16:14
- مدتی که نبودم رفته بودم شیراز ... شهری که دوست میداشتم و میدارم، با همه درختها و باغهایش، با همه خیابانها و کوچههایش، با همه آدمها و آسمانش که هر چند کوچکترند و گاه نامهربانتر اما باز دلخوشی اندکی میبخشند که شاید بیشتر بخاطر وجود دوستان خوبم باشه. اگر نرفتهاید حتما یه سر بزنید! به آنجا که عصاره همه سالهای شکوه با...
-
ماندن یا نماندن
جمعه 23 مردادماه سال 1383 15:50
- هر بار سری به این آقای رئیس الکتاب میزنم دلم میگیرد که چنین نویسندههای توانایی داریم که نقد سیاسی و فرهنگی آنها از اوضای نابسامان این مملکت بیدر و پیکر میتواند دست کم برای دولتمردان آشنا آگاهی مناسبی باشد اما همه را سعی کردیم بایکوت کنیم و مجبورشان کنیم بروند جای دیگر که زبان سرخ سر سبزشان را ندهد بر باد! هر چند...
-
طرح است!
جمعه 16 مردادماه سال 1383 13:52
- موضوع تعطیل کردن نمایشگاه بین المللی که مدتهاست وقت و هزینه بیزبون و بیارزش این مملکت رو هدر داده هنوز پرسروصداتر از قبل ادامه داره! دیروز سایت گویا (که از معدود سایتهای فیلتر نشده است. هنوز) گزارشی درباره منافع موجود سایر ارگانها در این کار نوشت. جالب است که از اینسو و آنسوی حکومت بحثهای حقوقی مطرح میشود و اینها...
-
به بهانه حرفهای تو
شنبه 10 مردادماه سال 1383 17:13
آنهمه سبز، آنهمه نارنجی ریزش، آنهمه شرشر مرطوب و قطرههای هفت رنگ، هیچ نبود. من بودم و تو نبودی و یک نیمکت چوبی و من فکر میکردم تو نیستی و نبودی و میدیدمت میان همه آنهمههایی که هیچ نبود. تاریک بود و آنقدر ماه و ستاره نبود و حتی شبتابها هم خواب و من و دستهایم میگشتیم تا جای پای تو را روی آبهای اندیشیدن بو کنیم و نشد...
-
فمینیسم
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1383 20:12
- این یادداشت مال خیلی وقت پیش است ولی به خواندنش میارزد. اینجا متن کاملش را آوردم چون از یک سایت فیلتر شده پیدایش کردم. سنگ نوشتهها - پریسا عشقی سایت زنان ایران - یکشنبه 17 خرداد 1383 در دوران دانشگاه ، دانشجویی از استاد درس تاریخ هنر سوالی در مورد دیدگاهی که دکتر شریعتی به مفهوم هنر در تاریخ داشت مطرح کرد، اما آن...
-
حماقت
چهارشنبه 7 مردادماه سال 1383 11:29
- دادگاه زهرا کاظمی ، دادگاه آقاجری ، دادگاه محسن آرمین، دادگاه فاطمه حقیقت جو و و و ... که الان اصلا حوصله نوشتن درباره هیچ کدامشان را ندارم! فقط کاش کسی بگوید تا کی این مملکت از لحاظ وجهه جهانی و فرهنگی و انسانی باید ضربه حماقت یه عده رو تحمل کنه؟! - من کلا با سانسور مخالفم. سانسور رو شاید برای بچهها بشه توجیح کرد...
-
چشمهای تو
شنبه 27 تیرماه سال 1383 19:22
- یک موضوع جالب توجه در این اواخر واکنش فیلمسازان مطرح سینمای ایران به پدیده سانسور ناپسندیده و بیدلیل بود. همه ما سالها میشنیدیم که فیلمی که اجازه نمایش در ایران ندارد در آنسوی آبها جایزههایی میبرد و تنها مجلات سینمایی یا یکی دو روزنامه تک از آنها به عنوان افتخار یاد میکنند. با این وجود کسانی مثل کیارستمی،...
-
گریههای لال
سهشنبه 23 تیرماه سال 1383 08:38
- این روزها بحث پرونده هستهای ایران (اگر اظهارات پر مغز ایشون رو نادیده بگیریم) جاشو داده به دادگاه صدام. خدا خفه نکند این حاج ابراهیم رو که قلمش بس شیوا طنزی انتقادی را به کاغذ میآورد. کاش آنها قدر روزنامهنویسان و کاریکاتوریستها و ... و کلا اندیشه و اندیشمندان این مرز و بوم رو میدونستن! - به سلامتی به تمام بانوان...
-
فرهنگ
جمعه 19 تیرماه سال 1383 19:26
- بر لبانم غنچه لبخند پژمرده است نغمه ام دلگیر و افسرده است نه سرودی، نه سروری نه همآوازی، نه شوری زندگی گویی ز دنیا رخت بربسته است یا که خاک مرده روی شهر پاشیده است اینچه آیینی؟ چه قانونی؟ چه تدبیری است من از این آرامش سنگین و صامت عاصیم دیگر من از این آهنگ یکسان و مکرر عاصیم دیگر من سرودی تازه میخواهم جنبشی، شوری،...
-
بغضهای کال
شنبه 30 خردادماه سال 1383 11:16
- فرمودند ۱ : «اسامی را شب قدر امام زمان امضا فرمودند» و ما از زور حرص جاتون خالی کلی خندیدیم! مصاحبه خیالی با امام رو هم خوندیم و از شدت تلخی حالتی گریه مانند و بس خفن دست به ما داد! و فرمودیم خدایا شکرت ۲ . به قول آقای ابطحی برای بالا بردن هفت و پایین آوردن شیش راههای دیگهای هم موجود میباشد چرا با اعتقادات مذهبی...
-
تنبلی
یکشنبه 24 خردادماه سال 1383 14:16
- دوازده + چهار + دو + پنج میکنه به عبارتی بیستوسه سال آزگار باید درس بخونی آخه؟ ما که هفده سالشو تموم کردیم نمیخوای دست از سرمون برداری؟ بابا تورو خدا بسه! خسته شدم ... اصلا من نمیخوام درس بخونم باید کی رو ببینم؟ میخوام انصراف بدم ... وقتی کتابایی رو مجبوری بخونی که میدونی مطالبشون در آینده به هیچ دردت نمیخوره، نه...
-
من فکر میکنم ... کجا میبرینم؟!
دوشنبه 18 خردادماه سال 1383 18:13
- ما آخرش نفهمیدیم این مادر مرده یه سال پیش یه سخنرانی کرد و چون آزادی عقیده زیاد بود رفت زندان و حالا که به زور منطق و خواهش و التماس بعد دوندگی و عرق ریختن و خون دل خوردن یه سری، طرف یه کم شل کرده، که نکرده، اینا که بوق برداشتن «آی ملت هشدار میدهیم!» جزء کدوم صیغه صرف میشن؟ آقا یه جا تو طول تاریخ نشون بدین که از دین...
-
تراژدی
جمعه 15 خردادماه سال 1383 13:21
- همه حکایت این انتخابات رو که گذشت شنیدیم و خوندیم و بعضا دیدیم! حالا ما موندیم و مجلسی که به خواست ما! انتخاب شده. چند روز پیش روزنامه شرق درباره نطق پیش از دستور یکی نوشته بود که اول تا آخر حرفاش چند بار گفته بود: آقا گفته ... آقا خواسته ... شما حرصتون نمیگیره؟ کسی که هنوز آزادی و اختیار و قدرت اندیشه رو نشناخته...
-
شروع شبانه
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 23:31
سلام مامانی امشب دلم به اندازه همه دنیا گرفته ... امشب هیچکس نیست که یه ذره، همش یه ذره بتونه به من آرامش بده ... بتونه دست کم مثل همیشه بیخیالم کنه ... مامانی و تنها تو که نه آنقدر آشنایی که فکر کنی همه من رو میدونی و نه اونقدر غریبه که هیچ ندونی و یه جورایی میشه هر چی دلم میخواد بهت بگم و فقط مطمئن باشم که میخونیش....