Dogville


- دیشب این فیلم داگویل رو دیدیم. عجب فیلمی بود! فکر میکنم کارگردانش همون کارگردان رقصنده در تاریکی بود. کف کردیم خلاصه...شما هم اگه میتونید فیلم رو ببینید. واقعا آدم میمونه. امروز اومدم یه چند تا نقد از اینترنت گرفتم بخونم ببینم قصد کارگردان چی بوده!

- امروز صبح جلسه رای اعتماد مجلس به وزیرها رو از رادیو گوش میدادم! آقا این مرتیکه هر اسمی میخوند آدم یه جوریش میشد! کثافت اسم صفارهرندی رو که میگفت کلی درباره فضایل آقا و اینکه برای گسترش آزادی! اومده زر زد!

- ما آخرش نفهمیدیم این قضیه گنجی به کجا رسید! یه جاهایی یه بوهایی داره میاد! خوب از یه طرف آدم میمونه که این چطوری هنوز زنده‌اس و چرا هیشکی هیش کاری نمیکنه و این حرفا! از یه طرف هم اینها اینقدر کثافت کاریهاشون واضحه که بچه دبستانی هم میفهمه!

- دیروز یکی از بچه‌ها میگفت جایی از قول خاتمی خونده که «جریانی در حال قدرت گرفتنه که میخواد تحجر مقدس مآب رو احیا کنه و حتی مقابل رهبر انقلاب بایسته!» خوب به نظر من اگه خاتمی این قضیه رو میدونسته و این جریان مقابل خامنه‌ایه، هر چند من فکر نمیکنم و تقریبا واضحه که دستشون با خامنه‌ای تویه یه کاسه‌اس، خیلی اشتباه کرده که وقت انتخابات درباره رد صلاحیت و تقلبهایی که کاملا واضح بود حرفی نزده!... اما خاتمی آدم عجیبیه! کاش بعدا بشه شناختش که با ما بود یا بر ما!

رفتن...


- اشکان رفت! به همین سادگی... مدت زمان کوتاهی میشناختمش و در همین مدت آنقدر به هم نزدیک شدیم که رفتنش سنگین بود... خیلی بی سر و صدا هم رفت! بلیط گرفت و شب فرودگاه بودیم و الان دیگر نیست... آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست... هر کجا هست خدایا به سلامت دارش...

- این پرونده هسته‌ای ایران داره بیخ پیدا میکنه و اگه خدایی نکرده بره شورای امنیت و تصمیم بدی گرفته بشه به فنا میریم... یکی نیست به این احمقها بگه بابا مقابل دنیا که نمیشه واستاد! یه دوست ندارین شما پشتتون به باج و خراجی که میدین تا کاری باتون نداشته باشن گرمه؟... البته بگم که این اروپاییها هم خیلی پررو هستن... مرتیکه به تو چه که کسی داره سوخت هسته‌ای میسازه تو مواظب باش استفاده نامطلوب از این نشه بعد هم آدم خودش خرما نمیخوره به بغل دستیش بگه اه اه...

- این را بخوانید. من نمیدانم این مملکت چقدر بی در و پیکر است آخر! اینها چقدر میتوانند اینگونه رفتار کنند و صدا از کسی درنیاید!؟ رویشان کم هم نمیشود! هی میگوییم راه حل ما دخالت خارجی نیست! هی دفاع کردیم از اصلاحات و گفتیم خودمان آینده خودمان را میسازیم! نه آقا جان! ما اینکاره نیستیم! تا این ملت گرفتار یک لقمه نان است و از حرف زدن بخاطر بهایش میترسد به هیچ جا نمیرسیم! خمینی این مملکت را به فنا داد اما یک خصوصیت بارز داشت و آن شجاعتش بود که البته ناشی از کمی عقل بود ولی به هر حال مقابل ژاندارم خاورمیانه ایستاد! اینها میگیرند و میزنند و میبرند و جیک کسی در نمی‌آید! ناآرامیهای کردستان را کسی میگفت سر جریان انتخابات و کتک زدن ناجور کسی توسط عوامل رژیم است! نمیدام درست یا نه اما اینها هم اینقدر احمقند که نمیفهمند اگر صدا از صد نفر درنیامد ممکن است و صد و یکمی حرفی بزند و هزارمی دادی و ده‌هزارمی به پا خیزد... و اگر خاست هیچ نمیماند از اینها! هیچ!

- دو شب است که نمیخوابم! مهلتی برای فرستادن مقاله به این مجله‌های علمی است که دارد تمام میشود و باید به جایی برسد! اینکار هم تا حدی احمقانه است که آدم تمام تلاشش را در دوران ارشد بگذارد برای دادن مقاله‌ای که شاید واقعا کار مهمی نباشد. نباید گیر داد و نمره خوب را منوط به داشتن چنین چیزهایی کرد که همه میدانند چقدر دو دره بازی میشود در آن...

- دارم از چشم سیاهش گله چندان که مپرس
  که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
  کس به امید وفا ترک دل و دین مکناد
  که چنانم من از این کرده پشیمان که مپرس!

چه گوییم...


- پاداش این دل‌آگاهی

ای کاش می توانستم
تا گل برات بفرستم
یا بهر روزه‌داری‌هات
نقل ونبات بفرستم
شوریده‌وار امشب را
با واژه عشق می ورزم
خواهم چو بردمد خورشید
شعری سزات بفرستم
اى کاش مى‌توانستم
بر عمر تو بیفزایم
سویت ز اشک خود جامى
آب حیات بفرستم
اى کاش مى‌توانستم
شرحى به خون کنم امضا
در تنگناى زندانت
حکم نجات بفرستم
ای کودکی که دیروزت
موقوف نی‌سواران شد
اکنون که مرد میدانی
اسب و قبات بفرستم
ابلیس را ز خود راندی
از دل غبار افشاندی
پاداش این دل‌آگاهی
شکر و ثنات بفرستم
این ناگشوده‌در بر تو
فردا گشوده خواهد شد
فرش امید مى‌بافم
تا پیش پات بفرستم

سیمین بهبهانی
«۱۴ تیر ۸۴»


- نمی‌توانم زیبا نباشم
عشوه‌ای نباشم در تجلی جاودانه.

چنان زیبایم من
که گذرگاهم را بهاری نابخویش آذین می‌کند:
در جهان پیرامنم
هرگز
خون
عریانی جان نیست
و کبک را
هراسناکی سرب
از خرام
باز
نمی‌دارد.

چنان زیبایم من
که الله اکبر
وصفی ست ناگزیر
که از من می‌کنی.

زهری بی‌پادزهرم در معرض تو.
جهان اگر زیباست
مجیز حضور مرا می‌گوید:

ابلها مردا
عدوی تو نیستم من
انکار توام.

از وبلاگ شادی شاعرانه