یادی...


- این روزها همه‌اش کار و است و حالا حالا هم قرار است ادامه پیدا کند. حتی دیگر نمیتوانم روزی یکی دو ساعت به خواندن وبلاگهای دوستانم اختصاص دهم. خدا کند این تلاش نتیجه‌ای داشته باشد که دست کم بعدها به روزهای از دست رفته و کارهای نکرده حسرت نخورم.

- صفحه مجلس روزنامه شرق (که به شدت نگران دوام چاپش باید باشیم) صفحه طنز روزانه شده است. خدایی اینقدر جفنگیات توی این مجلس می‌گویند آدم کف میکند. امروز توی نطق پیش از دستور طرف گفته بود «این زرد پوستهای اروپایی» ... دارن تو خلقت خدا هم دس میبرن این نامردا!

- ماجرای آمدن دکتر سروش به ایران و رفتنش به قم مدتی بحث محافل بود و دو سه روز پیش توی همان شرق نامه شاکیان آمدن ایشان به قم چاپ شده بود. جدای از همه چیز یک قسمتش خیلی قشنگ بود. نوشته بودند «در میان این غائله بخاطر جو ایجاد شده دست عده‌ای از معترضان سهوا به او برخورد کرد...» یا یه چیزی تو این مایه‌ها! با بچه‌ها نیم ساعت به این موضوع میخندیدیم!

- گر زیر درخت گل باز آیی و بنشینی
  هر باد که برخیزد، گل بر سر گل ریزد

تا کی به تماشای ...


- این چند وقت نمی‌دانم بلاگ‌اسکای چه بلایی سرش آمده بود که باز نمیشد اصلا! نه میتوانستم بنویسم نه میتوانستم وبلاگهای آشنا را بخوانم. البته همه‌اش هم تقصیر بلاگ‌اسکای نیست. صبحها که آزمایشگاه میروم تا شب مشغولم و بعد آن اصلا نایی نیست که بنشینم و پشت این صفحه شیشه‌ای بخوانم. خوبی این آزمایشگاه این است که باز فرصت کرده‌ام کتاب بخوانم. کتابهایی که مدت زیادی است در انتظار فرصتی برای ورق زدنشان هستم.

- استیضاح وزیر راه پایانی داشت که از همان روزهای اول مشخص بود. حرفها و حدیثها هم زیاد بوده است اما تیتر یکی از این روزنامه‌های افراطی جناح راست - یا لثارات الحسین - که هر وقت پولتان زیادی کرد به دو دلیل بخوانید. نخست که به هر حال مطمئن میشوید هنوز آنقدر آدم احمق در این مملکت گل و بلبل هست که ما به هیچ جا نرسیم. دوم اینکه گاهی از گل‌آقا هم خنده‌دارتر میشود تحلیلها و نوشته‌هایش! دیروز نوشته بود:«سهم حزب مشارکت از قرارداد ترک سل». جالب است این ادعا و اینکه اگر هم حزب مشارکت پیگیری کند پرونده‌اش نوبت میگیرد برای سال دوهزار و هشتاد قمری آنجا هم تازه روزنامه را تبرئه میکنند چون به هر حال به نظام که چیزی نگفته به مخالفان گفته که خوب کاری هم کرده خدا اجرش هم بدهد!

- جشن خانه سینما و دستگیری چند نفر در این ازتباط هم مدتی پیش اتفاق افتاد ولی با این حال جالب بود که رئیس انجمنی را بگیرند که چرا آن خانم که آمده بود و نیروی انتظامی هم دم در بود آستینش بالا بود! خیلی دلم میخواهد مکانیزم اندیشیدن یا نیاندیشیدن را در این آدمها بفهمم اما هر کار میکنم نمیشود. آن موقع سایتها چیزهای زیادی نوشتند در اینباره و نبوی هم طنز قشنگی نوشته بود.

- این قضیه منوریل را به نظر من باید به عنوان خنده‌دارترین اقدام شهرداری تهران در کتاب رکوردها ثبت کرد. ژاپن با آنهمه قطار شهری و مترو و نظم و تکنولوژی، با صرف میلیونها ین اینکار را انجام میدهد که همه دلیلش هم راحتی مردم نیست. آنوقت اینها که هنوز نمیتوانند یک پل روی دریاچه ارومیه بزنند یا تونل کندوان را عریض کنند یا یک دانشکده پزشکی در شیراز بسازند که مثل برج پیزا کج نشود و نشست نکند، میخواهند به مردم با اینکار خدمت کنند و کسانی را هم که مخالف این طرح هستند به اغراض سیاسی متهم مینمایند! کسی نیست بگوید بالام جان تو همین اتوبوسهایت را به نظم کن و چند خط مترو دیگر گر توانی بساز منوریل پیش‌کش. آخ آدم حرصش میگیرد از حماقت بعضیها...

- برای اولین بار در طی این هفده هجده سال درس خواندن یک استاد زن دارم. بنده خدا ربع ساعت از کلاسش به را به روشن کردن لپ‌تاپ و آماده شدن برای حرف زدن میگذراند و هیچ هم نمیگوید! البته تقصیر خودش نیست زیاد اما داشتم به این فکر میکردم که چرا در طول تاریخ کنار اینهمه مردان نام‌آور که به علم و دانش بشر یا هنر خدمت کردند تک و توک نامی از زنها هم برده میشود؟ چرا در این دانشکده هیچ استاد زنی را استاد حساب نمیکنند و نه هیچج دانشکده دیگری!؟ حرفهایی هست که این قضیه را توجیه میکند اما هیچیک چندان محکم نیستند.

- دیروز یک صفحه از همشهری را دیدم درباره حکم اعدام زنی که شوهرش دومش را کشته بود و گفته بود میخواسته به دخترم تجاوز کند و بعد سر او شرط ببندد! به نظر من خیلی هم کار درستی کرده که او را کشته اصلا باید او را تشویق هم کرد که دنیا را از پلیدی وجود چنین کسی نجات داده اما متاسفانه قوانین بی‌مغز این آدمهای بی‌شعور باعث مرگ این زن خواهند شد.

- فیلم شهر زیبا را دیدم. نسبتا بد نبود و جالب‌ترین قسمتش آن حرف فرامرز قریبیان بود که گفت دخترم را کشته‌اند باید برای قصاص قاتلش پول هم بدهم؟ فیلم «افسانه ۱۹۰۰» را اگر توانستید ببینید. فیلم پر از آهنگهای قشنگ و حرفهای تازه است. درباره نوازنده‌ای که در کشتی به دنیا آمد و هیچگاه پر بر خشکی نگذاشت.

- این قضیه پرونده سازی توسط روزنامه کیهان، واکنش حسین درخشان و ابطحی و دیگران به اینکار با واکنش قوه قضائیه و نماینده مدعی‌العموم درباره تهمت و حتک حرمت افراد خودی را پیگیری کنید. من نمیدانم چند برهان برای کثافت‌کاری اینها در این مملکت باید آورد؟


- ...
  باز آن ساعات پی در پی نشستن،‌ وز پس شیشه
  اشکریزان خدا را دیدن و دیدن
  گوش دادن، غرق اندیشه
  از مدام ناودانها ضجه شب را
  ...

چت


- این صفحه را از لینکش در وبلاگ زن آبی دیدم و خواندم. شاید گلایه‌های یک زن باشد از هووی کامپیوتری و هووی دنیای مجازی و ترس تقسیم دوست داشته شدن. میگوید حالت اروتیک چت بالاست و این ترس عادی شدن خودش و از دست دادن جذبه را نشان میدهد. بیایید اول ببینیم چت کردن چه نوع پدیده‌ای است؟ به نظر من چت مثل اسمش همان گفتگوی ساده‌ایست که میتواند بین دو نفر انجام شود و چت رومها مثل پارک هستند که میروی مینشینی کنار یک نفر دیگر و با هم گپ میزنید. یکی از معدود فرقهای این دو ندیدن طرف مقابل است و شاید آزادی بیشتری که در حرف زدن و اندیشیدن بدون نگاه به حرکات و چشم و تن صدای طرف دارید. لازم نیست درباره مزیتهای گفتگو صحبت کنیم. همه میدانیم که صحبت با انسانهای مختلف ما را با عقاید و افکار دیگر و نو آشنا میسازد و میتواند راههای تازه نشانمان دهد یا در رفتن راه ثابت‌قدم‌ترمان کند.
درباره چه چت کنیم؟ مشخص است که این گپ زدن بسته به علایق طرفین می‌تواند موضوعات متفاوتی داشته باشد و به هیچ‌کس هم مربوط نیست شاید دو نفر بخواهند درباره شکل ماه در شب تولد یک شاپرک روی شاخه آلبالوی کنار پنجره اتاق خواب یک قناری سفید صحبت کنند! من خودم هم چت علمی دیده‌ام، هم چت اجتماعی و درباره میزگردهای پالتاک هم که گاه گاه به دعوت گروه خاصی تشکیل میشود شنیده‌ام. چت مثل همان گفتگویی که گفتم میتواند قربان صدقه رفتن هم باشد! بین دو عاشق دلداده هم باشد و تلاش برای مخ زدن و حتی بحثی اروتیک ولی برخلاف آن پارک محیط نت آنقدر وسیع است که در ازای ندیدن طرفتان (این مشکل هم با یک خط خوب و وب‌کم حل میشود) می‌توانید سلیقه‌ها و افکار گوناگونی بیابید و فاصله‌ها را بردارید و زمان را هم. مثلا شاید پدر و مادر دوست دخترتان نخواهند شما دخترشان را ساعت دو نصف شب ببرید پارک و مخش را تلیت کنید اما خوب روشنفکری هم اجازه نمیدهد که جلوی استفاده علمی از اینترنت را بگیرند! اما تا کجا؟ یعنی برای گفتگو به این روش مدرن هیچ مرزی نباید باشد؟ یا محدودیتی؟ نه خارجی بلکه درونی! اصلا محدودیت خارجی فقط زمانی معنا پیدا میکند که شما باعث آزار دیگری شوید و نه غیر از آن. خوب چتهای علمی و اجتماعی و کاری خود به خود به دانش و شعور و مسئولیت طرفین محدود میشوند اما حجم بسیاری از گپهای اینترنتی دست کم در ایران آشنایی و حرفهای صد من یه غازی است که همه یکبار هم که شده اگر خودمان انجام نداده باشیم دیده‌ایم. فرض کنید شما بیدار میشوید یا به خانه میرسید و کلی سبزی و سیب‌زمینی و پیاز و ماهی و نون سنگک دستتان است و میبینید خانمتان نشسته و چت میکند. جورابهایتان را در‌می‌آورید و میروید مینشینید کنارش که حالی بپرسید و ببینید چه میکند! دو اتفاق را فرض کنید: اول اینکه پیش از رسیدن شما صفحه بسته میشود! یا شما از این مردهای حسود و شکاک ایرانی هستید و پدر طرف را در می‌آورید که اگه نگی کی بود میفرستمت خونه بابات یا اینکه همون حسود و شکاک هستید ولی اینقدر دوستش دارید که میشوید فروتن فیلم قرمز! یا اینکه روشنفکر هستید و میدانید که زنتان میتواند آشناییهای خصوصی داشته باشد و به او اعتماد کامل هم دارید و میدانید که دلیل موجهی برای نگفتن به شما وجود دارد که در این صورت فکر میکنم یا هنوز زاده نشده‌اید یا اینکه باید در کتاب باشید! حالت دوم اینکه خانمتان بگوید این کامبیز است دوست من! میخوای باش آشنا بشی؟ و قاعدتا اگر از دسته روشنفکرها نباشید کف میکنید و یا خودتان همانجا هر‌چه فحش آب نکشیده است به خانم و دوست چتی‌اشان میدهید و استفاده از کامپیوتر را ممنوع میکنید یا اینکه از خانمتان میخواهید یک قرار ملاقات با طرف بگذارد و به دوستان میسپارید که مقداری چت فیزیکی با او انجام دهند و به قولی حالیش کنن! اگر هم طرف همکار خانمتان باشد ممکن است از این جمله‌‌های کلیشه‌آی فیلمهای ایرانی بگویید که تو اصلا به فکر من و بچه‌ها نیستی و ... و اگر از روشنفکرها باشید میفهمید که خوب دوست است دیگر، چه عیبی دارد بابا! و هزار جور برخورد خوب و بد دیگر با این موضوع وجود دارد که وابستگی مستقیمی با موضوع گفتگو خواهد داشت. دوستیهایی که از این طریق شکل میگیرد هم بد نیست چون به هر حال از دوستیهای خیابانی بهتر است آنهم به این علت که آشنایی اینترنتی جنبه‌هایی از شخصیت طرف را نشان میدهد که گفتگوی عادی نمیتواند یا اینکه در آشنایی خیابانی فرصتی برایش نیست.
پدیده چت‌زدگی یعنی همان اعتیاد! به اینکه ساعت ۱۱ صبح از خواب پاشی و بشینی چت کنی تا بوق سگ و همینطور در تمام طول هفته و ماه و سال ادامه بدی و هر صبح قبل از خواب تعداد آی.دی‌های جنس مخالف را که اضافه کردی بشماری. یا اینکه از تمام کامپیوتر تنها همین چت کردن را آنهم به گونه کاملا حرفه‌ای بلد باشی و اگر کسی ازت پرسید مهندس این ماشین حساب کامپیوترتو بیار چار تا عدد جمع بزن، گیچ بزنی! یا اینکه صبح ساعت هفت کلاس داشته باشی و تا ساعت چار دل و قلوه تقسیم کنی یا اینکه ساعت هشت کارتتو که زدی، آن بشی و گاهی هم اضافه کاری واستی از اونور!
پدیده چت‌آزاری هم داریم و اونهم اینه که مثلا خودتو جای دختر جا بزنی و طرف رو تو کف غوطه‌ور کنی یا اینکه بری وسط یک روم و بزنی زیر آواز و هر چی هم کیکت میکنن با اون یکی آی.دیت وارد شی!
با این حساب چت کردن بد نیست مگر اینکه از گفتگویی که میکنید نیت بدی داشته باشید که خوب این دیگر ربطی به چت ندارد و پشت تلفن و محل کار و خیابان هم میتواند باشد. نگاه نادرست هم به چت و چت کننده  نکنید بخصوص اگر طرف کسی باشد که دوستش دارید به طرف مقابل او هم نگاه چپ نکنید. اگر چت میکنید و کسی مانند همسرتان پرسید رک و راست حقیقت را بگویید و بنابراین جوری چت نکنید که از گفتن حقیقت بترسید یا خجالت بکشید. اصولا هیچوقت در زندگی کاری نکنید که نتوانید حقیقت را بگویید یعنی در زندگی فقط یک کار نکنید: دروغ نگویید. در هیچ جای زندگی.

پا نوشت:
* استفاده از کلمه روشنفکر صرفا برای نشان دادن نوع متفاوتی از انسانها بود وگرنه روشنفکری چیزی نیست که این صفات لازمه آن باشد یا برعکس!


- اینهمه ثانیه انتظار سنگین آمدنت. اینهمه نفس خواهش بی‌صدای آمدنت. تحمل چسبندگی هر لحظه به بودن و ماندن. تنها فکر اینکه می‌آیی و می‌مانی ... آمدی، رفتی آنقدر آرام که سراسر آسمان فریاد را سکوتت شکست. به همین راحتی و میان همه ریز ریزهای پرپر زدن، آبیِ بازِ تو بازماند.